اولین روز آشنایمون یادت برای همه دلگیر بود اما برای ما به منظور یک طلوع بود طلوعی که هر کدوم از ما فرشته ای گمشودشو پس از از سالها دوری و تنهای پیدا کرد اون شب تا صبح تو برام لالایی خوندی من و تا اوج رویا رسوندی یادته چیا میگفتی تو دنیارو بی من نمیخواستی کم کم به تو عادت کردم اما بد کم کم آرزوهامو تو چشمای تو میدیدم دلمو سپردم به دستای تو میخواستم زیر سایه چشمات خستگی یه عمر گشتن دنبال فرشته آسمون دلمو در کنم آسمون چشمای تو آبی و صاف بود صدات خوشتر از ملودی باران زیر گوش شقایق شده بود یک روز ماهی کوچکو قرمز دلت توی برکه کوچیک چشمای من شنا میکرد تمام دنیاش همون برکه بود اما یه روز رویای دریا به سراغش امدو اون با خودش برد و نیلوفر توی برکه رو تنها گذاشت راستشو بخوای از اون روز به بعد برکه نگاهم شده یک رودخونه و مدام جاری میشه می خواد بره تا به دریا برسه شاید بتونه دوباره ماهی کوچک و قرمز دلتو ببینه
22986 بازدید
3 بازدید امروز
15 بازدید دیروز
66 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian