×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

راست بگوئیم تا رارست بشنویم

ماهی قرمز

اولین روز آشنایمون یادت برای همه دلگیر بود اما برای ما به منظور یک طلوع بود طلوعی که هر کدوم از ما فرشته ای گمشودشو پس از از سالها دوری و تنهای پیدا کرد اون شب تا صبح تو برام لالایی خوندی من و تا اوج رویا رسوندی یادته چیا میگفتی تو دنیارو بی من نمیخواستی کم کم به تو عادت کردم اما بد کم کم آرزوهامو تو چشمای تو میدیدم دلمو سپردم به دستای تو میخواستم زیر سایه چشمات خستگی یه عمر گشتن دنبال فرشته آسمون دلمو در کنم آسمون چشمای تو آبی و صاف بود صدات خوشتر از ملودی باران زیر گوش شقایق شده بود یک روز ماهی کوچکو قرمز دلت توی برکه کوچیک چشمای من شنا میکرد تمام دنیاش همون برکه بود اما یه روز رویای دریا به سراغش امدو اون با خودش برد و نیلوفر توی برکه رو تنها گذاشت راستشو بخوای از اون روز به بعد برکه نگاهم شده یک رودخونه و مدام جاری میشه می خواد بره تا به دریا برسه شاید بتونه دوباره ماهی کوچک و قرمز دلتو ببینه

یکشنبه 9 بهمن 1390 - 1:36:51 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 9 بهمن 1390   3:55:18 PM

عالی بود دوست من.......